ℬℴℴ𝓀 𝒯ℯ𝓍𝓉

در جهانی که همه‌چیز را از تو می‌گیرند، حتی خاطره‌ها، تنهایی واقعی زمانی شروع می‌شود که بفهمی دیگر چیزی برای از دست دادن نداری.
 

عشق بار گندم نیست که براش چرتکه بندازی.
 

از خودم شرمنده شدم وقتی فهمیدم زندگی یک جشنِ بالماسکه بود، در حالی که من با چهره‌ی واقعی‌ام در آن شرکت کرده بودم.

او رفت، ولی رد پایش در ذهنم جا ماند. عجیب بود که رد پاها پاک نمی‌شدند، حتی وقتی هزار موج از رویشان می‌گذشت.

انسان‌های بزرگ 
راجع به ایده‌ها صحبت می‌کنند، 
انسان‌های متوسط راجع به اتفاقات 
و انسان‌های کوچک در مورد افراد...!

تنها چیزی که توو زندگی 
بدون تلاش بدست میاری، شکسته...

اگه یه چیزی برای واقعیت داشتن، بیش از حد خوب باشه، میتونی مطمئن باشی که واقعی نیست !

من اینجا نیومدم که بهت بگم نمی‌تونم بدون تو زندگی کنم...
می‌تونم بدون تو زندگی کنم;
فقط نمی‌خوام...
 

فقط کسانی که زمان رفتن،
در را آهسته و بی‌سر و صدا می‌بندند،
باز نخواهند گشت...